مهد عسل بهشتي براي نوگلها

آیا می دانستید...

1391/12/2 12:37
نویسنده : سعید وزیرزاده
524 بازدید
اشتراک گذاری

 

آیا می دانستید روستای جنگ تپه در منطقه چالدران آذربایجان غربی، آخرین مکان در ایران هست که خورشید در اونجا غروب می کنه؟
•آیا می دانستید نور خورشید همه رنگهای رنگین کمان رو داره اما ما به علت ترکیب شدن همه اونها با هم هست که نور خورشید رو به رنگ سفید می بینیم؟
•آیا می دانستید زمین سالی یک بار به دور خورشید، ماه ماهی یکبار به دور زمین، زمین شبانه روزی یکبار به دور خود و خورشید هر 25 روز یکبار به دور محور خودش می چرخه؟
•آیا می دانستید اگه با یه هواپیمای جت از کره زمین به سمت خورشید سفر کنین، این سفر 19 سال طول خواهد کشید؟ البته بهتره بدونین که چنین سفری ممکن نیست ها!
•آیا می دانستید اگه به جای یک خورشید، چند تا خورشید داشتیم چه اتفاقی می افتاد؟ماجرای افسانه 10 خورشید رو شنیدین؟  با ما به ادامه مطلب بیاین تا این افسانه چینی رو با هم بخونیم...

 

در زمان های بسیار دور 10 خورشید وجود داشت. آن ده خورشید روی درخت بزرگی با گل های قرمز که در وسط دریا قرار داشت زندگی می کردن و هر روز به نوبت می تابیدن. وقتی یکی از آسمون بر می گشت، یکی دیگه به جای اون بالا می رفت و می تابید، به همین خاطر مردم روزها فقط یه خورشید توی آسمون می دیدند.
بعد از میلیونها سال، خورشیدها از اینکه هر روز به تنهایی به آسمان می رفتند ، خسته شدند، فکر کردن بد نیست برای تنوع هم که شده یکبار همگی با هم به آسمون برن.
یک روز صبح همگی به آسمون رفتن و به بازی و تفریح مشغول شدن. چون هر ده خورشید با هم در آسمون ظاهر شده بودن، گرمای اونها محصولات و حیوانات و تعدادی از آدمها رو سوزاند.
چشمه ها رو هم خشک کرد، زندگی برای مردم سخت شده بود. وقتی به حاکم خبر رسید، از دست خورشیدها حسابی عصبانی شد. بنابراین به یکی از سربازانش که در تیر اندازی بسیار ماهر بود، دستور داد خورشیدها رو ادب کنه.
سرباز سعی کرد اول خورشیدها رو بترسونه ولی اونها به روی خودشون نیاوردن و به بازی و شیطنت ادامه دادن. سرباز با دیدن این صحنه از کوره در رفت و یکی از خورشیدها رو با تیر به زمین انداخت. خنورشیدی که به زمین افتاد به کلاغی طلایی تبدیل شد. این کار بقیه خورشیدها رو ترسوند و اونها با دستپاچگی فرار کردن. سرباز قصد بخشیدن خورشیدها رو نداشت برای همین چند بار دیگه تیر اندازی کرد. حالا دیگه هوا خنک تر شده بود.
مردم کم کم دچار ترس شدن اگه سرباز همه خورشیدها رو با تیر می زد چه طور می تونستن دوباره کشاورزی کنن؟
مردم، تیرهای باقیمانده سرباز رو برداشتند تا آخرین خورشید از بین نره.
وقتی فقط یه خورشید در آسمان مانده بود، سرباز فهمید که دیگه تیری در ترکش نداره. از اون به بعد، خورشید هر روز به موقع طلوع می کنه تا مردم و زمین رو گرم کنه و گیاهان رو بپرورونه.
کوچولوهای نازنینیم امیدوارم از این افسانه خوشتون اومده باشه، بهتره بدونین که این داستان واقعیت نداره اما اهمیت نظم و ترتیب و تقسیم وظیفه رو به ما نشون می ده.
 
این مطلب برداشتی بود از متن “خورشید”، رشد دانش آموز، مهر91 
 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)