مهد عسل بهشتي براي نوگلها

و بالاخره قصه آتشفشان مریض

1392/4/4 11:37
نویسنده : سعید وزیرزاده
693 بازدید
اشتراک گذاری

 

عسل دونه های قشنگم

یادتونه توی پست آزمایش آتشفشان سرکه

56

 

 

بهتون قول دادم قصه خاله و بزی و آتشفشان رو براتون تعریف کنم...

پس بیاین با هم بریم ادامه مطلب تا براتون قصه بگم

قصه خاله و دودو و افندو

اینم عیدی ما به شما

65

 

یکی بود و یکی نبود

یه آتشفشان بود کمی بو گندو اسمش افندو

یه خاله پیره با بزش دودو زندگی می کرد روی افندو

یه شب خاله سرش رو زمین گذاشت تا بخوابه اما دید زمین داغ داغه

خاله رو به بزی کرد و گفت:

آهای دودوی مع معو مریض شده افندو

برف رو سرش باریده گمون کنم چاییده

آن وقت پا شد بزی رو دوشید شیرش رو جوشوند و ریخت تو سطل


طناب دودو رو کشید و رفت بالای کوه

شیر رو خالی کرد توی دهانه آتشفشان و خوشحال و راضی به خونه اش برگشت

دودو فوری خوابش برد ام خاله تا سرش رو گذاشت روی زمین دید که زمین هنوز داغه و از اون سر وصدا میاد

دودو رو بیدار کرد گفت:

آهای دودو  مع معو؛ مریض شده افندو؛ برف رو سرش باریده؛ فکر می کنم چاییده؛  شیرهاتو هورت کشیده؛ درد تو دلش پیچیده

بعد بلند شو و ظرف ماستی رو که با شیر بزی درست کرده بود رو آورد. یه مشت نعناع ریخت توی اون و خوب به هم زد

بعد دودوی خواب آلود رو بغل کرد و راه افتاد

رفت و رفت تا رسید سر کوه بعد سطل ماست رو خالی کرد توی دهانه آتش فشان و خوشحال و خندان برگشت به کلبه اش


اما تا سرش رو گذاشت زمین دید باز صدا میاد

زمین هم داغه و هم می لرزه؛

خاله سرش رو گذاشت دم گوش دودو و گفت: آهای دودو مع معو، مریش شده افندو برف رو سرش باریده گمون کنم چاییده تنش داره می لرزه گمونم تب و لرزه

اون وقت پتویی رو که با پشم بزی بافته بود انداخت رو دوش دودو و راه افتادن که برن پتو رو بندازن روی افندو


اما تا پاشون رو از کلبه گذاشتن بیرون دیدن ای داد و بیداد. همین طور سنگ و آتش و دود هست که افندو داره تند و تند و تالاپ و تولوپ پرت می کنه بیرون

خاله ترسید و همراه دودو پا به فرار گذاشتن خاله همین طور که فرار می کرد فریاد زد:

آهای دودو مع معو، باید بریم از این کوه

نه مریضه نه چاییده فقط از خواب پریده

خونه تکونی کرده آتش فشونی کرده


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)