مهد عسل بهشتي براي نوگلها

چشمه سحر آمیز!

1391/5/11 12:50
نویسنده : سعید وزیرزاده
684 بازدید
اشتراک گذاری

 

روزی روزگاری  در یک جنگل بزرگ خرگوش کنجکاوی زندگی می کرد. یک روز، خرگوش کنجکاو درحال دویدن و بازی کردن بود

 

1

که به چشمه ای سحر آميز رسید.

 55

 خرگوش می خواست از چشمه آب بنوشد که ناگهان...

 

خرگوش می خواست از چشمه آب بنوشد که ناگهان زنبوری خود را به خرگوش رساند و به او گفت: از این چشمه آب ننوش. هر كه از اين آب بنوشد كوچك مي شود.

1

اما خرگوش به حرف زنبور گوش نکرد و از آب چشمه نوشید.  خرگوش به اندازه ی یک مورچه، كوچك شد.

خرگوش خیلی ناراحت شد و از زنبور پرسيد: حالا چکار کنم؟ خواهش می کنم به من کمک کن تا دوباره مثل قبل شوم .

زنبورگفت: من به تو گفتم از این چشمه، آب نخور ولي تو توجه نكردي.

خرگوش پرسيد: حالا چه کار کنم؟

 زنبورگفت : توباید به کوه جادو بروی تا راز چشمه را کشف کنی. خرگوش و زنبور رفتند و رفتند تا به کوه جادو رسیدند.

2

خرگوش پرسيد: حالا باید چکار کنم ؟

زنبور گفت : تو باید جواب معمایی را که روی کوه جادو نوشته شده پیدا کنی.

خرگوش شروع به خواندن معما کرد .

معمای اول این بود: آن چیست که گریه می کند اما چشم ندارد ؟

خرگوش نشست و فکر کرد. ناگهان فریاد زد و گفت: فهمیدم، فهمیدم، آن ابر است .

3 

 با گفتن این حرف خرگوش ، سنگی که معما روی آن نوشته شده بود كنار رفت و آنها داخل يك راهرو شدند ولي اتنهاي راهرو هم بسته بود و معمای دیگری روي ديوار نوشته شده بود .

4

معما این بود: آن چیست که جان ندارد ولی دنبال جاندار می گردد؟

خرگوش باز هم فکرکرد و گفت: فهمیدم تفنگ است.

 

 با گفتن جواب معما، سنگ دوم هم كنار رفت و غاری در برابر خرگوش ظاهر شد .زنبور به خرگوش گفت : تو باید به درون غار بروی . خرگوش به درون غار رفت و در آنجا چشمه ای دید که شبیه چشمه جادویی بود.

7

زنبور به خرگوش گفت که تو باید از این آب بنوشی. خرگوش از آب چشمه نوشید و دوباره به شکل عادی خود برگشت و از زنبور تشکر کرد. 

 زنبور گفت حالا راز چشمه را فهمیدی ؟

 خرگوش گفت: بله. من باید به تو اعتماد می کردم و چون مرا آگاه كرده بودي نبايد از آب چشمه می نوشیدم .

من ياد گرفتم كه به نصيحت دلسوزانه بزرگتران توجه كنم و به حرف آنها اعتماد كنم تا دچار مشكلي نشوم . آري راز چشمه اعتماد بود .

8

اين قصه نوشته یه دوست کوچولو بوده به نام

 امیرحسین کریمی 9 ساله از شیراز

که از سایت کودکان گرفته شده و براتون اینجا آوردیم.

امیدواریم خوشتون اومده باشه شما کوچولوها هم اگه داستان های قشنگی بلدین برای ما میل کنین تا به اسم خودتون توی وبلاگ درج کنیم

beheshteasal@gmail.com

با تشکر از مدیریت سایت کودکان برای قسمتهای متنوع سایتشون

ما این سایت رو بهتون معرفی میکنیم:

koodakan.org

امیدواریم بهش سر بزنین و خوشتون بیاد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)