نصیحت پدربزرگ!
یک روز پدر بزرگم برام يه کتاب دست نويس آورد، کتابي که بسيار گرون قيمت بود، و با ارزش ، وقتي به من داد، تاکيد کرد که: اين کتاب مال توئه مال خود خودته ، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا بايد چنين هديه با ارزشي رو بي هيچ مناسبتي به من بده، من اون کتاب رو گرفتم و يه جايي پنهونش کردم ، ادامه مطلب... چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندي ؟ گفتم نه ، وقتي ازم پرسيد چرا ؟ گفتم : گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندي زد و رفت، همون روز عصر با يک کپي از روزنامه همون زمان که تنها نشريه بود برگشت اومد خونه ما...