مهد عسل بهشتي براي نوگلها

مامان من کارمنده!!!!

    سلام من یه کوچولوی ناز خیلی دوست داشتنی هستم که مجبورم هر روز صبح خیلی زود از خواب بیدار شم و قبل از اینکه هر کارمندی انگشت بزنه خودمو به مهد معرفی کنم مامانم همیشه میگه: گلکم من در مقابل شیطنتهای تو کم می یارم ظهرا خسته می رسم خونه و با یه ناناز کوچولوی وحشتناک روبرو می شم که هزار ماشااله بمب انرژیه و به یک مامان با انرژی و باحال و با حوصله نیاز داره ولی من... البته مامانم دنبال یه مهد خیلی خوب بود تا اینکه مهد عسل رو پیدا کرد به بابایی میگفت: می خواد من دیگه یواش یواش وارد اجتماع بشم چون واقعا به همبازیهام علاقه نشون می دم و توی خونه مدام بهونه گیریشون رو می کنم ...
4 شهريور 1392

دکتر که مهربونی درد من رو میدونی روزت مبارک

  وقتی که حال نداری   به پیش من می آئی   می گی که من مریضم دوست داری اشک بریزم؟   میگم.... ادامه مطلب...   وقتی که حال نداری   به پیش من می آئی     می گی که من مریضم   دوست داری اشک بریزم     می گم نترس عزیزم   برات دوا مینویسم     سالم و سر حال می شی   قوی و خوشحال می شی   مثل گلا وا می شی   ...
1 شهريور 1392

دويدم و دويدم به مسجدي رسيدم چندتا پرنده ديدم(بی بهانه اما به بهانه روز جهانی مسجد)

  دويدم و دويدم   به مسجدي رسيدم   چندتا پرنده ديدم و در ادامه مطلب....   دويدم و دويدم   به مسجدي رسيدم   چندتا پرنده ديدم   طفلكي ها ، انگاري خسته بودند   بالاي گلدسته ها نشسته بودند   چندتا كبوتر روي گنبد بودند   با هر چي كه تنبلي بود، بد بودند   تا سر گلدسته ها پر مي زدند   به دوستاشون اون بالا سر مي زدند   اذان كه شد با همديگر پريدند   تو آسمون آبي صف كشيدند   انگاري كه وقت نماز شون بود   وقت خوش راز و ني...
30 مرداد 1392